من همونم که گفتی کمــم،
ولی واسه فهمیدنَم، زیاد باید باشی...»
من همونم که گفتی کمــم،
ولی واسه فهمیدنَم، زیاد باید باشی...»
من میشم اونی که مامانم همیشه ازش متنفر بود
چون دیگه دنبال توجه نیستم من....
دنیای من فقد نحسی بوده هیچی خوشهال کننده نبوده و نمیخوام دوباره بازیچه دستش بشم
من نمیخوام بازیچه دست سرنوشتم بشم
خودم مینویسم سرنوشتم و
من با یه برت
نامه از قلب آمادهشده کاری ندارم
دیگه حوصله خودمم ندارم چه برسه به بقیه
دیگه میخوام بمیرم
واسه کی فرق داره
؟؟؟؟
هیچکی
کسی دلش نمیخواد من زنده بونم
کشته شدن در من آنچه احساسات بود!